جدول جو
جدول جو

معنی ذات الصدع - جستجوی لغت در جدول جو

ذات الصدع
(تُصْ صَ)
زمینی که روئیدن گیاه و تفجیر آب و جز آن آن را شکافته باشد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذات الید
تصویر ذات الید
مال، ثروت، دارایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذات الصدر
تصویر ذات الصدر
درد سینه، ورم پردۀ سینه، التهاب و ورم در حجاب حاجز، اندیشه و راز درون، رازدار، دانای اسرار
بیماری ذات الصدر داشتن: کنایه از حریص بودن به نشستن در بالای مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذات الصدور
تصویر ذات الصدور
اندیشه ها، افکار، رازها، حاجت ها
فرهنگ فارسی عمید
(تُصْ صُ وَ)
غزو ذات الصور. بلعمی در ترجمه طبری گوید: چنین گویند که اندر دریاغزو کردن بر مسلمانان معاویه بگشاد و بروزگار عمر (؟) هر امیری که به شام بمردی ولایت آن امیر به معاویهدادی و چون همه شام معاویه را شد آهنگ روم کرد. ملک روم سپاهی را بساخت و روی به مصر نهاد با سپاهی که هرگز کس چنان سپاه بدریا اندر ندیده بود. امیر مصر عبدالله بن ابی سرح بود و او نیز بیامد با چهل کشتی مقدار سی هزار مرد. چون کشتیها اندر دریا جایی رسید که آن را ذات الصور گویند مسلمانان کشتیهای رومیان بدیدندپانصد کشتی پر از خلق آکنده بترسیدند و باد برخاست سه شبان روز کشتیهای رومیان و مسلمانان در دریا بداشته بودند تا باد بنشست و کشتیها نزدیک یکدیگر آوردند و حربی ساختند به تیر و شمشیر و نیزه. حربی کردند سخت و تیری از مسلمانان بملک روم آمد و خسته شد و رومیان صفها بشکستند و کشتیها بگشادند و مسلمانان ندانستند که ایشان هزیمت خواهند شد عبدالله بن سعد را گفتند ما نیز کشتیها بگشائیم و برویم از پس ایشان. محمد بن ابی بکرآنجا بود گفت ما را از پس ایشان نباید شدن عبدالله گفت خاموش باش که نه کار تو است تدبیر حرب کردن. محمد بن ابوبکر را اندوه آمد و گفت کار تو است که دی مرتد بودی و کار من نیست ! عبدالله او را بانگ برزد مردمان عبدالله را سرد گفتند و بحدیث عثمان شدند و گفتند این گناه عثمان است که چون تو کسی را بر مسلمانان مسلط کند و خون او حلال است ما را خود جهاد به مدینه باید کردن با عثمان. جهاد بدریا چکنیم. پس عبدالله بگذاشت تا رومیان بهزیمت برفتند و سپاه را به مصر آورد. درحبیب السیر در وقایع سال 31 از هجرت گوید: در این سال قسطنطین رومی بقصد تسخیر مصر و اسکندریه با پانصد کشتی مشحون بمردان جنگی در دریا نشست و معاویه بن ابی سفیان چهل کشتی به اتفاق عبدالله بن سعد بن ابی سرح بدفع رومیان فرستاد و در موضع ذات الصور فریقین بهم رسیدندو بروی آب آتش قتال التهاب یافت مسلمانان بظفر و نصرت اختصاص یافتند... قسطنطین از معرکۀ ذات الصور در سفینۀ فرار نشسته بدارالملک خویش رفت... - انتهی
لغت نامه دهخدا
(ذَ تُصْ صَ)
عند النحاه کل ما تعین له صدرالکلام الداخل علیه من الادوات کادوات الشرط و الاستفهام
لغت نامه دهخدا
(ذَ تُصْ صَ دَ)
جانوران بحری و نهری و برّی که در میان صدف زندگی کنند چون حلزون. قولیماسن برّی، هو صنف من ذوات الصّدف. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ جِ)
موضعی است. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
صفت آسمان: و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
جنگ. حرب. شر و شدّت. و در مثل است: جاء بذات الرعد و الصلیل، یعنی برپا کرد فتنه و شر را چنانکه ابر رعد و برق تولید کند. و صلیل صوت شدید باشد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صُ)
افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب الاسماء). مضمرات قلب: انه علیم بذات الصدور. (قرآن 5/11)
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ)
نام قریه ای به فیوم، نام ماری یا قسمی مار که نابغه ذکر آن را در شعر آورده و قصه ای دارد
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ مَ)
موضعی است و گویند آبی است در شاکلهالحمی از ضریه و در آنجا جنگی بوده است بنی یربوع را و روز این جنگ را یوم ذی طلوح نامند بشار گوید:
یا طلل الحی ّ بذات الصمد
باﷲ خبر کیف کنت بعدی.
و رجوع به الموشح ص 366 شود
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صُ وَ)
دز ذات الصور، قلعه ذات الصور، معرکه ذات الصور و در مثنوی مولوی در حکایت سه پادشاه زاده که به دستور پدر بسیاحت ممالک شدند و او آنان را از رفتن بقلعۀ ذات الصور منع فرمود با اینهمه آنها برخلاف وصیّت پدر بدان قلعه رفتند و عاشق صورتی که بر این قلعه نقش بود گردیدند فرماید:
هر کجا دلتان کشد عازم شوید
فی امان اﷲ دست افشان روید
غیر آن قلعه که نامش هشربا
تنگ آرد بر کله داران قبا
اﷲاﷲ زان دز ذات الصور
دور باشید و بترسید از خطر.
رجوع به مثنوی مولوی چ علاءالدوله ص 638 و بعد آن شود
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صُ وا)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(تُلْ اِ بَ)
رضیمه ای است یعنی سنگهای برهم چیده ای است به دیار عرب. (المرصع). و صاحب تاج العروس گوید: رضیمه ای است بنی ابی بکر بن کلاب را و این قول اصمعی است و برخی گفته اند که در دیار غطفان است
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ)
ورم حادث در حجاب قاسم صدر. یا گرد آمدن ریم در فضای سینه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ورمی است در پردۀ سینه یا گرد آمدن ریم است در فضای سینه. (منتهی الارب). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است که حادث میشود در پرده ای که سینه رادو نیمه کند. و در طرفی که بر جانب شکم واقع شده باشد پس اگر در جانبی که بر پشت سر واقع شده باشد عارض شود آن را ذات العرض گویند. و داود ضریر انطاکی در تذکره در ذیل کلمه شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلها ذات الصدر. رجوع بکلمه ذات الجنب قسمت منقول از تذکره شود، سرّ مرد. راز. و صاحب غیاث از لطائف نقل کند که ذات الصدر به معنی خداوند سینه یعنی دانای اسرار دل است و مراد از این اولیاء باشد. - انتهی:
سدّه و دیدان و استسقاء و سل
کسر و ذات الصدر و لدغ و درد دل.
مولوی.
- ناخوشی ذات الصدر داشتن، به مزاح، حریص بنشستن صدر مجلس بودن است چنانکه عادت سوء بعض ارباب عمائم است
لغت نامه دهخدا
(تُلْ وَ دَ)
سفینۀ نوح. کشتی نوح، اوثان. بتها. یا بتی بعینه، کعبه. خانه کعبه، از اینرو که بر پرده های وی ودعه یعنی مورچه ها (مهره های بحری) می آویختند
لغت نامه دهخدا
(تُلْ یَ)
ملک ید. مال. مملوک. ثروت. حریشه. دارائی: از ذات الید خویش آنچه مکنت داشت هریک را مراعات کرد تا همگان راضی شدند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 74). شکا یوماً الی ابی هارون خلیفه محمد بن یزداد، الوحده و الغربه و قله ذات الید. (معجم البلدان چ مارگلیوث ج 2 ص 28 س 12) ، قدرت. توان. توانائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذات الودع
تصویر ذات الودع
کشتی نوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الصدور
تصویر ذات الصدور
اندیشه ها، نیاز ها اندیشه ها افکار (ماخوذ از آیه 7 سوره هود: (انه علیم بذات الصدور (او باندیشه ها آگاه است)، حاجتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الصور
تصویر ذات الصور
دارنده چهره ها دارای صورتها خداوند اشکال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الصوف
تصویر ذات الصوف
پشمینه پوش هرجانور پشم داری
فرهنگ لغت هوشیار
شسن داران قسمی از جانوران که دارای صدف هستند و این صدف در انواع و گروههای مختلف به اشکال مختلف است ماند صدف اقسام نرم تنان و صدف بازوپاییان
فرهنگ لغت هوشیار
دارایی خواسته دارایی خواسته. یا قلت ذات الید. تنگ دستی تهی دستی: شاید بود که از طول العهد غیبت من خبر وفات داده باشند و قاضی وقت بقلت ذات الید و علت اعسار نفقه با شوهری دیگر نکاح فرموده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الحد
تصویر ذات الحد
مرز یله مرز ابیجاک (قدر مطلق) زبانزد انگارش
فرهنگ لغت هوشیار
بالاخص التهاب و روم حادث در حجاب حاجز (پرده قاسم صدر و بطن) را گویند. از لحاظ آسیب ضایعات حجاب حاجز نسبت به اعضا مجاورش کمترند ولی بطور کلی ضایعات این پرده بسیار وخسم میباشد، آنژین سینه: (سده و دیدان و استسقا و سل کسر و ذات الصدر ولدغ و درد دل) (مثنوی) توضیح بیت مذکور در مثنوی نیکلسن نیامده. یا ناخوشی ذات الصدر داشتن، حریص بودن به نشستن درصد مجلس چنان که عادت بعض ارباب عمایم است (به مزاح گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الصدور
تصویر ذات الصدور
((تُ صُّ))
افکار، اندیشه ها، حاجت ها، ذوات الصدور
فرهنگ فارسی معین